ترلانترلان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

ترلان ملك جاني

دوستای خیالی

الان چند ماهی هست که یه سری دوستای خیالی پیدا کردم .... خیلی بامزن ... اسماشون به ترتیب حضور عریزان - ناقورا - کودیبا هستن .... جالبیش اینه که باهاشون بازی می کنم و مدام دارم ماشیناشونو به رخ همدیگه می کشم ... مثلاً ناقورا پرادوی نقره ایشو سوار می شه می ره دنبال عریزان بعد کودیبا رو می برن آرایشگا ( پرادو هم معمولاً یه حلقه ورزشی مامانمه )‌...  به هر حال مامانم می گه هر جور شده باید یه پرادوی نقره ای بخریم بچم عقده ای نشه !!!! شوخی کردم مامانم همیشه فقط آرزوی دلخوشی منو داره ... همیشه شاد و سلامت و دلخوش!!!! ...
25 مرداد 1391

ماه رمضون امسال

ماه رمضون امسال هم با تمام برکتش اومد و داره تموم می شه .... بازم سفره های رنگین مامان ناهید و مامانی پهن بودن .... منم که عاشق حلیم بودم و امسال خیلی تو چیدن سفره کمک می کردم ... تازه فهمیدم که خیلی خانم و گل هستم ... تازه امسال هم مثل پارسال مامانم یه شب احیا رو سرم قران گرفته ... ولی خوب چه فاده که من خواب بودم و نفهمیدم ... ولی اونکه باید بدونه می دونه و همیشه حفظم می کنه ...
25 مرداد 1391

رفتن عزیز

یه خبر مهم دیگه که این روزا پیش آمده رفتن عزیز جونمون بود . زهرا خانم از وقتی که من ١٠ ماهم بود می آمد منو نگه می دات تا مامانم از سر کارش بیاد تا الان که من دو سال و نیمم شده و دیگه مامان مریم هم سر کارش نمی ره ... خیلی خوشحالم که مامانم پشمه و احساس آرامش می کنم و دیگه  مثل قبل همش نگران رفتنش نیستم ... ولی خوب دلمون هم واسه عزیز تنگ می شه و همیشه می دونم که یه نفر دیگم این سالا رو واسم زحمت کشیده .... خیلی هم جالبه الانم که بعضی وقتا می آد همش دنبال مامانمم که حتماً خونه باشه چون بودن عزیز با نبودن مامانم برام توجیه شده ... ولی از یه طرف هم همش سراغ عزیزو می گیرم که نرفته باشه خونه !!! اینم یه جورشه دیگه .... ...
25 مرداد 1391

از پوشک گرفتن دختر گلم

من الان تقریبا ٢ ماهه که جیشمو و اونیکو دارم می گم...  دیگه رسماً یه ماهه جیشمو می گم و کامل کامل پاک شدم... پس می شه در ٢سال و ٤ ماهگی .... لایلالای لا ... بابام می گه آخرین قیمت پوشکم بنویسم که ٢٤٠٠٠ تومان شده بود ... خوب شد زود و بموقع کارو تموم کردم ... البته این حرفا اینجا گفتن نداره ولی مامانم عاشق قیافمه که تمرکز می کم واسه جیش کردن ... هر دفعه هم محبتم یقه یکیو می گیره که منو ببره دستشوئی... ...
24 مرداد 1391

اسباب بازیهای مورد علاقه

من دو تا وسیائلا ( وسیله ) دارم که خیلی تو خونه باهاشون بازی می کنم . یکیش که لگو.خیلی با عزیز (زهرا خانم ) بازی کردم .  یکی دیگه شاپینگ کارت (چرخ خرید ) که مامانی باسم خریده . خیلی باهاشبازی می کنم . مدام دستمه دارم می کشم اینور و اونور....  اونیکی هم میز توالتمه که عمه سمانه باسم خریده ... تا مامانم می گه حاضر شیم بریم بیرون میدویم می رم تو اتاقم می شینم عیناً کارائی که مامانم اونور دیوار تو اتاق خودش داره می کنه تند تند می کنم می آم می گم مامان خوووشکل شدم ؟ خوووشکل خوووشکلا شدم ؟؟ البته هیچوقت نباید فراموش کرد که یکی از بازیهای اصلی موبایل مامانمو بابامه . که هردو کلی بازیها و آموزشهای بچهگونه ریختن که من هی...
4 مرداد 1391
1